سایه سرگردان به قلم ساناز زینعلی
پارت هشتم :
سوده نشست پیش پای ماهنوش و لیوان آبهویج را روی پارچهٔ گلدوزی شده مادرش که مخصوص عصرانههای دخترها بود، گذاشت. مادرش زیردستی بیسکویت را هم به دستش داد و گفت:
_ حواست به ماهنوش باشه من برم پایین گلا رو آب بدم.
سوده زیردستی را میگرفت، ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
Mobi
۱۹ ساله 00والا من اصلا نفهمیدم تا اینجا کی ب کیه چب به چیه🥲